زندگی نامه شهید محمدرضا داودی بنی :

شهید محمدرضا داودی فرزند رحمان ، در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد و یک زندگی مذهبی داشت . ایشان از کوچکی درکنارپدر و برادرانش به کار کشاورزی مشغول بودند ، تا اینکه وارد مدرسه شدند و تا پنجم ابتدائی در شهر بن مشغول تحصیل بودند و در هر پنج سال ابتدائی با معدلی بالا و بدون تجدیدی قبول می شدند.

چون از استعداد خوبی برخوردار بودند و در سال سوم و چهارم و پنجم در کلاس های قرآن وکلاس های عقیدتی شرکت می کردند و مطالب را از اساتید کسب می کردند. چون علاقه عجیبی به قرآن و مسائل اسلامی و سرود داشتند و در اوقات فراغت کمک به پدر و مادر می کرد و در ایام تعطیلات و در سه ماهه تابستان به کار کشاورزی مشغول بودند و دوران تحصیلات ابتدائی بدین صورت پایان یافت.

و وارد دوران راهنمائی شدند و در مدرسه راهنمائی ابن سینا بن مشغول تحصیل شدند و در هرسال بدون تجدیدی قبول شدند . در این دوران هم در ایام تعطیلات در کنار پدر بکار کشاورزی مشغول می شد. و هنگامیکه در شهر بن واحد بسیج تشکیل شد ، در بسیج شرکت نمودند و در این دوران که هنوز سن بلوغ نرسیده بود نماز خود را می خواند و درمجالس دینی در ماه محرم و رمضان شرکت می نمود و در سال سوم راهنمائی به علت پیشرفت در اموردرسی در اردوئی که به همین مناسبت در نظر گرفته شده بود شرکت کرد. و در انجمن اسلامی فعالیت بسیاری داشت و دوران راهنمائی را به اتمام رساند و وارد دوران دبیرستان شدند.

سال اول چندین ماه مشغول به درس بودند و در امتحانات ثلث اول نیز شرکت کردند و بعداز امتحانات عازم جبهه شدند و مدتی در جبهه بودند تا اینکه در عملیات والفجر 3 شرکت کردند.و از ناحیه سر مجروح شدند و به شهر بن بازگشتند و بعداز 10 روز دوباره عازم جبهه شدند که مستقیماًٌ در عملیات والفجر 4 شرکت نمودند و موقعی که برگشتند فقط یک ماه از سال تحصیلی باقی مانده بود که شبانه روز مشغول تحصیل شدند. که امتحانات ثلث سوم شروع شد و ایشان به علت اینکه از درس عقب مانده بودند در شهریورماه قبول شدند و در طرح کاد هم فعالیت زیادی داشتند. و در بهداری شهربن مشغول فعالیت بودند و چون پدرش عمل جراحی کرده بود و نمی توانست کارکند ایشان هم درس می خواند و هم کارکشاورزی را ادامه می داد.

تا اینکه در سال دوم دبیرستان مشغول درس شدند که مدت 2 ماه درس خواندند و دوباره عازم جبهه شدند و حدود 4 ماه در جبهه بودند که بعداز 12 روز مرخصی این بار آخر بود که با همه خداحافظی کردند و عازم شدند که در اصفهان نیز آموزشهای شنا را هم دیده بودند و به سوی جبهه روانه شدند.

خصوصیات شهید:

ایشان فردی بودند آرام و مودب و سربه زیر و خوش اخلاق . از استعداد سرشاری برخوردار بودند .ایمان فراوانی به اسلام و انقلاب داشتند. به امام خیلی علاقه داشتند و درمانورهائی که از طرف بسیج برگزار می شد لبیک می گفتند و حضور فعال داشتند . به پدر و مادر خیلی کمک می کردند . دفعه آخر که می خواستند به جبهه بروند هرچه اصرارکردیم که این دفعه صبرکنند و پدرتان برود گفت می روم و برمی گردم بعد پدر برود . تا اینکه در روز22 اسفند ماه به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.

امیدواریم که خداوند این قربانی را از این خانواده قبول کند و اورا با شهدای کربلا محشور گرداند.


برادردیگر شهید محمدرضا به نام سبزعلی نیز شهید شده است.

به امید پیروزی رزمندگان اسلام در جبهه های حق علیه باطل.

روحش شاد و یادش گرامی

 

 وصیت نامه شهید محمدرضا داودی بنی:

 

بسم الله الرحمن الرحیم

قل ان صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین»

(بگوپیامبر همانا نماز من ، زندگی من، خواب من، و خوراک من و همه کارهای من برای خداست)

با درود و سلام فراوان به امام زمان(عج) منجی عالم بشریت و نائب برحقش امام خمینی ابراهیم زمان ، بت شکن قهرمان و با درود و سلام فراوان به امت مسلمان و همیشه در صحنه عزیزایران بخصوص خانواده های معظم شهدا ، مفقودین ، اسرا و مجروحین و معلولین . و با درود و سلام بیکران به آن دلیرمردان که در راه خدا فداکاری می کنند ، وصیت نامه خود را آغاز می کنم.

من اکنون که از این دنیای فانی دست کشیدم و می خواهم بسوی آسمانها همانند کبوتران آزاد پرواز کنم، قلم را در دست می گیرم و چند مطالبی با شما برادران و خواهران عزیزدارم ، روی کاغذ می آورم.

حرکت بسوی خدای بزرگ از آنجائی که خداوند برما منت نهاد و انسان را در راه خودش همانا راه فی سبیل الله دعوت می کند دلم می خواهد تا آنجائی که توان نیرو در بدن دارم در راهش خدمت کنم . از شوق رفتن در راه قدم گذاشتن و در آن زمان زبان انسان بند می آید و کلمه ها را تکرار می کند و نمی توانم مقام این راه را درست بیان کنم . امام می فرماید من خدمتگزار شما هستم پس ما چه کنیم.

ای امت مسلمان و قهرمان ایران شما را به خدا قسم می دهم که از راه امام خارج نشوید و همیشه یارویاور ایشان باشید .آری امت مسلمان به شما عزیزان بگویم که من نه بخاطراینکه از این دنیا سیر شده ام ، می خواهم بروم  نه هرگز، فقط و فقط هدف من بخاطر این است که به ندای هل من ناصر ینصرنی حسین زمان امام عزیز لبیک بگویم. و بسوی جبهه های نورعلیه ظلمت اعزام شده ام تا اینکه شاید بتوانم برای دین اسلام خدمت کنم

 و تنها وصیت من هم بشما آن است که یار و یاور امام باشید و مساجد را حفظ کنید و در دعاهای کمیل و توسل شرکت کنید، و نگذارید منافقان ضربه ای به انقلاب بزنند که انقلاب بوسیله هزاران خون شهید و جانباز بدست شما رسیده است. و از آمدن فرزندانتان به جبهه جلوگیری نکنید ، بلکه آنها را تشویق نمائید.

ای برادران عزیز هوشیار و فداکارباشید .برنفس خودغلبه کنید تا این که دشمن برشما غلبه نکند.

پیام من به خواهران این است که مانند حضرت زینب(س) باشند و حجاب اسلامی و عفت کامل خود را حفظ کنید و همیشه دعاگوی امام و رزمندگان باشید .

پیام من به دانش آموزان این است که ای برادران و ای شاگردان امام صادق(ع) سنگرمدرسه را حفظ کنید و قلم های خود را به اسلحه تبدیل کنید و اگر نمی توانید به جبهه بروید ، سنگرمدرسه را حفظ کنید.

و ای دوستان و برادران گرامی از شما می خواهم که نگذارید اسلحه خونین برادرانی که برروی زمین می افتند برروی زمین بماند ، بلکه قیام کنید و اسلحه خونین آنها را بردوش بکشید که آنها خود رفتند و بار سنگین را بردوش شما عزیزان واگذار کردند.

و چندکلام وصیتی با شما خانوادة خودم ، پدر و مادر ، برادرانم و خواهرانم ، قوم و خویشان ، سلام علیکم ، امیدوارم که مرا حلال کنید و ببخشید این سفری است که برگشت در آن وجود ندارد ، سفری است بسوی الله ، ازشما می خواهم که ناراحت نباشید و در شهادت من گریه و زاری نکنید ، انسان باید روزی از این دنیا برود و چه بهتر که با افتخار باشد .کاش هزاران جان خداوند به من می داد تا در راهش نثارکنم .

آرزوی من تنها در این دنیا این بود که اولا: اسلام را یاری کنم و دوما: خداوند از عمر من بکاهد و برعمر رهبر بیفزاید.

پس ای پدر و مادرمهربانم ، من از خداوند یک عیدی کوچک می خواهم که اگر نصیبم کرد و من حقیر را جزو شهیدان قرارداد ناراحت نباشید و صبرو بردباری خود را حفظ کنید و بر این شهادت افتخار کنید.

ای پدر و مادرم نکند در تشییع جنازه من گریه کنید و امام امت را ناراحت و دشمنان را شاد نمائید.

از شما می خواهم که مرا به بزرگی خودتان ببخشید ، چون کاری را که می بایست انجام بدهم ، ندادم و از این خواهرانم می خواهم همانند زینب(س) استوار باشند و همیشه گوش به فرمان امام باشند .

و از برادرانم می خواهم که نگذارید اسلحه خونین من روی زمین بماند.

 و تنها وصیت من به شما این است که جنازه مرا در کنار پسرخاله ام به خاک بسپارید و در حین تشییع جنازه دست مرا از تابوت بیرون بگذارید تا این مردم ببینند من از این دنیا می روم و هیچ چیز به غیراز یک کفن که همان لباس رزم است با خود نمی برم تا به مال و ثروت های این دنیا دل نبندند و اجازه بدهید که مرا همسنگرانم به خاک بسپارند .

دیگر عرضی ندارم ، دیدار همگی تا روزقیامت.

من شهیدم شاهدظلمی عظیم

                          میهمانم پیش رزاق کریم

چون شهادت را به دل میخواستم

                        زین جهت خود را به آن آراستم

من درجوانی زدنیا سیرشدم

                      صورتم گرچه جوان است ولی پیرشدم

 

 

 

 

 

پیرمرد رزمنده جانباز حاج علیقلی علی بیگی بنی

شهید محمدرضا داودی بنی

شهید رحمت الله نادری بنی

، ,بودند ,امام ,مشغول ,خواهم ,ای ,و در ,کنید و ,می خواهم ,شدند و ,بودند و ,شهید محمدرضا داودی ,نگذارید اسلحه خونین ,کشاورزی مشغول بودند

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

زغال سنگ درخشان مدرس و مشاوراستراتژیک رضا فضلعلی دانلود فایل گیمر تمدن بدلی - نقد مدرنیته ، علوم غربی و تکنولوژی رضا پورکریمان اطلاعات املاک اصفهان دانلود موزیک لایت و بی کلام آموزش دفاع شخصی در تبریز فروشگاه امیر فایل